زن مسلمان

 

 قرآن زن را همان‎گونه دید که در طبیعت هست. از این رو هماهنگی کامل میان فرمان های قرآن و فرمان های طبیعت برقرار است؛زن در قرآن همان زن در طبیعت است.

در دنیای غرب، از قرن هفدهم به بعد، پا به پای نهضت‏های علمی و فلسفی، نهضتی در زمینه مسائل اجتماعی و به نام،«حقوق بشر» صورت گرفت. نویسندگان و متفکران قرن هفدهم-هجدهم افکار خویش را درباره حقوق طبیعی و فطری و غیر قابل سلب بشر با پشتکار قابل تحسینی درمیان مردم پخش کردند.

اصل اساسی مورد توجه این گروه این نکته بود که انسان بالفطره و به فرمان خلقت و طبیعت واجد یک سلسله حقوق و آزادی‎هاست. این حقوق و آزادی‎ها را هیچ فرد یا گروه، به هیچ عنوان و با هیچ نام نمی‎توانند از فرد یا قومی سلب کنند، حتی خود صاحب حق نیز نمی‎تواند به میل و اراده خود آنها را به غیر منتقل نماید و خود را از اینها عریان و منسلخ سازد و همه مردم اعم از حاکم و محکوم، سفید و سیاه، ثروتمند و مستمند در این حقوق و آزادی‎ها با یکدیگر «متساوی» و برابر هستند.

در همه نهضت‎های اجتماعی غرب، از قرن هفدهم تا قرن حاضر، محور اصلی دو چیز بود«آزادی »و«تساوی». نظر به اینکه نهضت حقوق زن در غرب، دنباله سایر نهضت‏ها بود، و به علاوه تاریخ حقوق زن در اروپا از نظر آزادی‏ها و برابری‎ها فوق‎العاده مرد تبار بود، در این مورد نیز، جز درباره «آزادی» و «تساوی» سخن نرفت.

پیشگامان این نهضت، آزادی زن و تساوی حقوق او را با مرد ، مکمل و متمم نهضت حقوق بشر که در قرن هفدهم عنوان شده بود دانستند و مدعی شدند که بدون تأمین آزادی زن و تساوی حقوق او با مرد سخن از آزادی و حقوق بشر بی معنی است و به علاوه، همه مشکلات خانوادگی ناشی از عدم آزادی زن و عدم تساوی حقوق او با مرد است و با تأمین این جهت، مشکلات خانوادگی یکجا حل می‎شود.

در این نهضت آنچه ما آن را مسئله اساسی در نظام خانوادگی دانستیم، یعنی اینکه آیا این نظام بالطبع نظام مستقلی است و منطق و معیاری دارد جدا از منطق و معیار سایرمؤسسات اجتماعی یا نه، به فراموشی سپرده شد. آنچه اذهان را به خود معطوف ساخته بود همان تعمیم اصل آزادی و اصل تساوی در مورد زنان نسبت به مردان بود.

به عبارت دیگر، در مورد حقوق زن نیز تنها موضوع بحث « حقوق طبیعی و فطری و غیر قابل سلب بشر» بود و بس. همه سخن‏ها در اطراف این یک مطلب دور زد که زن با مرد در انسانیت شریک است و یک انسان تمام عیار است، پس باید از حقوق فطری و غیر قابل سلب بشر، مانند مرد، و برابری با او برخوردارباشد.

اساس و مبنای حقوق طبیعی و فطری خود طبیعت است. یعنی اگر انسان از حقوق خاصی برخوردار است که اسب و گوسفند و مرغ و ماهی از آنها بی بهره‏اند ریشه‎اش طبیعت و خلقت و آفرینش است. اگر انسان‏ها همه در حقوق طبیعی مساوی هستند و همه باید«آزاد» زیست کنند فرمانی است که در متن خلقت صادر شده است، دلیلی غیر از آن ندارد، دانشمندان طرفدار تساوی و آزادی به عنوان حقوق فطری انسان‏ها نیز دلیلی جز این نداشتند. طبعاً در مسئله اساسی نظام خانوادگی نیز مرجع و مأخذی جز طبیعت نیست.

اکنون باید ببینیم چرا مسئله‏ای که ما آن را مسئله اساسی در نظام حقوق خانوادگی نامیدیم مورد توجه واقع نشد. آیا در پرتو علوم امروز معلوم شد که تفاوت و اختلاف زن و مرد یک تفاوت ساده معنوی است و در اساس ساختمان جسمی و روحی آنها و حقوقی که به آنها تعلق می‎گیرد و مسئولیت‏هایی که باید بر عهده بگیرند تأثیری ندارد، و بدین جهت در فلسفه‏های اجتماعی امروز حسابی جداگانه برای آن باز نشد؟

اتفاقاً قضیه برعکس است؛ در پرتو اکتشافات و پیشرفت‏های علمی زیستی و روانی، تفاوت‏های دو جنس روشنتر و مستدلتر گشت.

منشأ این بی توجهی شاید این است که نهضت خیلی عجولانه صورت گرفت. لذا این نهضت در عین اینکه یک سلسله بدبختی‎ها را از زن گرفت، بدبختی‏ها و بیچارگی‎های دیگری برای او برای جامعه بشریت به ارمغان آورد. در این نهضت به این نکته توجه نشد که مسائل دیگری هم غیر از تساوی و آزادی هست. تساوی و آزادی شرط لازم هستند نه شرط کافی.

تساوی حقوق یک مطلب است و تشابه مطلب دیگر، برابری حقوق زن و مرد از نظر ارزش‎‏های مادی یک چیز است و همانندی و همشکلی و همسانی چیز دیگر.

در این نهضت عمداً یا سهواً«تساوی» به جای«تشابه» به کار رفت و «برابری» با«همانندی» یکی شمرده شد «کیفیت»، تحت الشعاع « کمیت» قرار گرفت، « انسان» بودن زن موجب فراموشی«زن»بودن وی گردید.

حقیقت این است که این بی توجهی را نمی‎توان تنها به حساب یک غفلت فلسفی ناشی از شتابزدگی گذاشت؛ عوامل دیگری نیز در کاربود‏ که می‏خواست از عنوان «آزادی» و «تساوی» زن استفاده کند.

یکی از آن عوامل این بود که مطامع سرمایه‏داران در این جریان بی دخالت نبود. کارخانه‏داران برای اینکه زن را از خانه به کارخانه بکشند و از نیروی اقتصاد او بهره کشی کنند، حقوق زن، استقلال اقتصادی زن، آزادی زن، تساوی حقوق زن با مرد را عنوان کردند و آنها بودند که توانستند به این خواسته‏ها رسمیت قانونی بدهند.

سوره یس آیه 40

شرط اصلی سعادت هریک از زن و مرد در حقیقت جامعه بشری این است که دو جنس هر یک در مدار خویش به حرکت خود ادامه دهند. ازادی و برابری آنگاه سود می‏بخشد که هیچ کدام از مدار و مسیر طبیعی و فطری خویش خارج نگردند. آنچه در آن جامعه ناراحتی آفریده است قیام بر ضد فرمان فطرت و طبیعت است نه چیز دیگر.

قرآن کریم، به اتفاق دوست و دشمن، احیا کننده حقوق زن است، مخالفان لااقل این اندازه اعتراف دارند که قرآن در عصر نزولش گام‏های بلندی به سود زن و حقوق انسانی او برداشت. ولی قرآن هرگز به نام احیای زن به عنوان«انسان» و شریک مرد در انسانیت و حقوق انسانی، زن بودن زن و مرد بودن مرد را به فراموشی نسپرد. به عبارت دیگرقرآن زن را همان‎گونه دید که در طبیعت هست. از این رو هماهنگی کامل میان فرمان‏های قرآن و فرمان‏های طبیعت برقرار است؛زن در قرآن همان زن در طبیعت است.

دانلود فایل متن مقاله

حتما ببینید

حقوق زن از دیدگاه نهج البلاغه